از وقتی که آدمای قوی و دارای اعتبار و مقام بالا وجود داشته بادیگاردها یا همون محافظا هم در کنار اونا بودن. هم اینکه فیلمای و سریالای تلویزیونی زندگی و دنیای بادیگاردها رو بسیار جذاب و متفاوت به تصویر کشیده ان اما محافظ یه شخصیت سیاسی یا اجتماعی مشهور بودن ترکیبی از خستگی و خطر و به معنی ساعتا آماده بودن واسه بدترین اتفاقاته. در ادامه این مطلب می خوایم شما رو ۱۰ واقعیت جذاب و باحال در مورد بادیگاردها آشنا کنیم؛ از مردانی که محافظ رهبران جهان بودن تا کسایی که به شخصیت مورد حفاظت خود خیانت کردن.

۱- محافظ هیتلر

به عنوان یکی از اعضای اس اس (SS)، روشوس میش (یا میچ) در طول جنگ جهانی دوم به عنوان یکی از محافظان شخصی هیتلر خدمت می کرد.
میش به هیتلر بسیار نزدیک بود طوری که ایشون شخصاً در سال ۱۹۴۲ میلادی و در بحبوحه جنگ جهانی دوم به میش ۱٫۰۰۰ مارک و ۴۰ بطری شراب گرون به عنوان هدیه عروسی داد. میش میگه که در زمان اجرای ناموفق «نقشه جولای» در سال ۱۹۴۴ واسه ترور هیتلر به وسیله یکی از افسران آلمانی و هم اینکه در زمان خودکشی هیتلر و نوعروسش، اوا براون، در سنگرهای زیرزمینی برلین حضور داشته.
بعد از شکست آلمان و تسلیم شدن این کشور در برابر نیروهای متفقین، میش به وسیله نیروهای اتحاد جماهیر شوروی دستگیر شده و پس از ماه ها شکنجه به کار در اردوگاهای کار اجباری این کشور محکوم شد و ۸ سال بعد از زندان آزاد شد.

از اون به بعد اون همراه با همسرش، گرتا، یه مغازه در برلین راه اندازی کردن. بر خلاف این که گردا خود یهودی بود و این موضوع واسه اولین بار در سال ۲۰۰۹ به وسیله دختر این زوج برملا شد، میش همیشه یکی از دوستداران و تشویق کنندگان هیتلر باقی مونده و قضیه هولوکاست رو به کلی رد می کرد.
در مصاحبه ای در سال ۲۰۰۵، ایشون اینجور گفت:«از شما می پرسم، اگه هیتلر واقعاً تموم کارای هولناکی که امروزه مردم می گن رو انجام داده بود، چیجوری می تونست پیشوای ما باشه؟ چیجوری همچین چیزی ممکنه؟». آخرین بازمانده سنگر زیرزمینی مرگ هیتلر در سال ۲۰۱۳ و در سن ۹۶ سالگی درگذشت.

۹- مسئولیتای یه محافظ

کار به عنوان محافظ یکی از اون شغل هاییه که مردم اونو کاری هیجان انگیز و جذاب تلقی می کنن. یه محافظ همیشه آماده واکنشه، آماده واسه دست بردن به اسلحه و وارد شدن به جنگ واسه مراقبت از شخصی که حفاظت از اونو رو دوش داره.
با این وجود هر محافظی که دفعات زیادی واسه انجام وظیفه خود دست به خشونت می زنه به احتمال زیادی محافظ بدی میشه. در واقع یه محافظ خوب باید از قبل همه تهدیدات و نقشه های خرابکارانه رو متوجه شده و قوانین و پروتکلای خاص و سختگیرانه ای که واسه کارش تعیین شده رو رعایت کنه.
مثلا اگه یکی از اعضای تیم حفاظت به عنوان راننده خودرو حامل شخصیت مهم انتخاب می شه، تنها مسئولیت اون اینه که پشت فرمون بمونه، بدون این که دخالتی در اتفاقات بیرون از خودرو داشته باشه.

وظیفه اون اینه که مسیرهای اصلی حرکت رو حفظ کنه، راه های فرعی رو در صورت بوجود اومدن شرایط سخت و اضطراری بدونه و هم اینکه بدونه که خونهای امن  در نظر گرفته شده دقیقاً کجا هستن. اون باید همیشه از پر بودن باک خودرو اطمینان داشته باشه و خودرو رو در حالت روشن نگه داره تا اگه لازم شد خیلی سریع شروع به حرکت کنه.
شاید این کار به کار یه راننده تاکسی مثل باشه اما بار اصلی بیرون بردن شخصیت مهم از شرایط پیچیده و در صورت وقوع حادثه یا تهدیدات خارجی رو دوش این محافظ-راننده س.

۸- داداش آل کاپون

آل کاپون تو یه خونواده بسیار پرجمعیت ایتالیایی تشکیل شده از ۹ بچه به دنیا اومد. دو تن از برادران اون، رالف و فرانک، به دنیای مشکی مافیایی اون ملحق شدن اما داداش دیگش، جیمز، راهی به طور کاملً متفاوت رو در پیش گرفت. جیمز در نوجوونی خونواده اش رو ترک کرده و در جنگ جهانی اول خدمت کرد.
بعد اون نام خود رو به دلیل علاقه اش به ویلیام هارت، ستاره فیلمای وسترن اون زمان، به ریچارد هارت عوض کرد.
یکی دیگه از دلایل این تغییر نام این بود که جیمز میخواس از برادرش، آل، که اعتباری ترسناک در نیویورک بدست آورده بود فاصله بگیره.
باحال تر این که بعدا اون به عنوان افسر پلیس در بخش مقابله با خرید و فروش مشروبات الکلی در هومر، نبراسکا مشغول به کار شد.

علاقه اون به کلاه کابویا و هم اینکه عادتش به حمل دو تپانچه دسته مرواریدی باعث شد که به اون لقب «هارت دو تپانچه ای» بدن. اون بعدا به وسیله وزارت امور سرخپوستان استخدام شده تا خرید و فروش مشروبات الکلی در اقامتگاه های جوامع سرخپوستی رو کنترل کنه.
در سال ۱۹۲۷، هارت همراه با تعدادی دیگه از مردان قانون به عنوان محافظان رییس جمهور کالین کولیج و همسرش در طول بازدید اونا از بلک هیلز داکوتای جنوبی استخدام شدن. یه داداش در حال حفاظت از رییس جمهور آمریکا بود و داداش دیگه رهبری مخوف ترین و ترسناک ترین سندیکای جنایتکاران تاریخ کشور رو رو دوش داشت.

این مقاله را هم بخوانید :   ۱۰ داستان شگفت انگیز و باورنکردنی از نجات انسان هایی که در یک قدمی مرگ بودند [قسمت اول]

۷- تروور ریس-جونز

خیلی از محافظان خسته کننده ترین و ترسناک ترین کار خود رو باز کردن راه از بین خیل جمعیت عکاسان، روزنامه نگارا و کسایی که میخوان از شخصیت مهمی امضا بگیرن عنوان می کنن اما خطری که این جور مواقع شخصیت مورد مراقبت رو تهدید می کنه بسیار بیشتر از هر زمان دیگه ایه و کسی به اندازه تروور ریس-جونز این خطر رو درک نکرده. اون محافظ یه شخصیت برجسته و میلیاردر مصری به نام دودی فاید بود. در ۳۱ آگوست ۱۹۹۷ جونز در خودرو مرسدس بنز حامل دودی فاید، پرنسس دایانا و راننده، هنری پال، حضور داشت. سرعت خودرو ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت بود تا از دست پاپاراتزیا در امان باشه که یهو کنترل از دست راننده خارج شده و خودرو حامل اونا با دیواری بتنی خورد.

هیچ کدوم از سرنشینان کمربند ایمنی خود رو نبسته بودن. فاید و راننده در همون لحظه برخورد کشته شدن و پرنسس دایانا هم مدت کوتاهی بعد به دلیل صدمات داخلی شدید درگذشت اما جونز به لطف جادوی پزشکی مدرن زنده موند. هر چند کیسه هوای خودرو باز شده بود اما صورت جونز به طور کاملً خرد شده و غیرقابل بهبود به نظر می رسید. به گفته دکتر لوک چیکانی، جراح پلاستیکی که درمان جونز رو رو دوش داشت: « ما هیچ موردی مثل اونو ندیده بودیم. همه استخوانای صورت اون خرد شده بودن و صورتش به طور کاملً صاف شده بود». مادر جونز تنها تونست از روی جای زخمایی که روی پایش داشت اونو شناسایی کنه.

اولین عمل جراحی روی صورت جونز بیشتر از ۱۱ ساعت و نیم به طول رسید و پزشکان تونستن با بیشتر از ۱۵۰ صفحه تیتانیومی و پیچ و کمک گرفتن از عکسای خانوادگی اش صورت اونو جمع و جور کنن. چند سال بعد، اون هنوز زخمای به وجود اومده به وسیله این حادثه رو روی صورت خود داشته و کابوسای شب تصادف اونو رها نمی کنه.
اون ادعا می کنه که پس از تصادف فریادهای پرنسس دایانا که دودی رو صدا می زد رو شنیده. بعضی می گن که این تصادف در واقع بخشی از یه نقشه به وسیله سرویسای اطلاعاتی بریتانیا با دستور خونواده سلطنتی این کشور واسه نابود کردن دایانا بوده.
اما اسناد پزشکی نشون می داد که راننده در اون شب مست بوده و داروهایی مصرف کرده بود که در ترکیب با الکل اثرات سوءی بر هوشیاری اون گذاشته بود.

۶- والتر تامپسون، محافظ چرچیل

وینستون چرچیل یکی از شخصیتایی بود که در طول جنگ جهانی دوم بیشتر از هر شخصیت دیگری در جهان سوژه عکاسان شده بود. در بررسی تصاویر منتشر شده از اون همیشه با یه شخصیتی که نگاهی تیز و عمیق داره و پشت زمینه عکسش قرار گرفته برخورد می کنیم.
این مرد کسی نبود جز والتر تامپسون، محافظ شخصی چرچیل که در دو دوره از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۵ میلادی مراقبت از چرچیل رو رو دوش داشت. کمتر کسی در دنیای شخصیتای سیاسی هست که به اندازه چرچیل جلب توجه کرده و مورد سوء قصد قرار گرفته باشه. در دهه ۱۹۲۰، وقتی که چرچیل به عنوان وزیر کشور در امور مربوط به کشورای تحت الحمایه و مستعمرات بریتانیا (از جمله ایرلند) فعالیت می کرد، مورد هدف گروه های مسلح استقلال طلب ایرلندی قرار گرفت.

درزمان دوران فعالیتش به عنواننخست وزیر در دوران جنگ جهانی دوم هم خیلی از سازمانای اطلاعاتی و مخفی واسه کشتن اون دست به هر کاری می زدن، از جمله نازیا، چندین گروه ملی گرا و البته شخصیتای معمولی. در سال ۱۹۴۰، تامپسون از چرچیل در برابر حمله کنتس هلن دِ پوترس، معشوقه پل رینود که در اون زماننخست وزیر فرانسه بود دفاع کرد.
بر خلاف ذات بدبینش که در نتیجه شغلش به عنوان بادیگارد شدید شدن شده بود، فشارهای کاری بر ایشون غلبه کرد که با مشکلات عصبی و شکست ازدواج اولش همراه شد.
بعد از اون که مدت کوتاهی قبل از پایان جنگ جهانی دوم، تامپسون از شغل خود به عنوان محافظ بازنشسته شد، اما مدال لیاقت بریتانیا رو دریافت کرده و بعدا ماجراجوییای هیجان انگیز این دوران رو در زندگینامه اش به چاپ رساند. چرچیل چند سال زندگی کرد و در سن ۹۰ سالگی درگذشت، اما اگه به خاطر جسارتا و تیزهوشی تامپسون نبود، چرچیل خیلی زودتر از این سن مرده بود.