هوش:/پایان نامه درباره هوش اخلاقی مدیران
هوش اخلاقي اشاره به توانايي اعمال اصول اخلاقي در اهداف شخصي، ارزش ها و فعاليت هاي فرد دارد و به مفهوم ظرفيت وتوانايي درك مسائل خوب از مسائل بد است. هوش اخلاقي شامل گستره ي فراشناختي يافراعملي است كه واكنش شناخت ها، نگرش ها و فعاليت هاي اخلاقي را در چارچوب سيستم هاي ارزشي فردي امكان پذير مي سازد. هوش اخلاقي، هوش حياتي براي همه انسان ها است (نقطه عطفي برايتمام هوش ها محسوب مي شود)، به دليل اينكه هوش اخلاقي اشكال ديگرهوش را به انجام كارهاي ارزشمند هدايت مي كند. اعمال و رفتارهاي اخلاقي و ارزشي مديران، نظير رفتارهاي منصفانه، صادقانه واحترام آميز از طريق ساز وكارهاي مطرح در حوزه نفوذ و تأثيراجتماعي بر احساسات و نگرشهايي نظير رضايت، تعهد و وفاداري و همچنين بر ادراكاتي نظير اعتماد و عدالت ادراك شده كاركنان تأثيرگذار است.اين رفتارها در حقيقت همان اصول هوش اخلاقي مي باشند و مديران با رعايت اين اصول كه موجب خلق اعتماد دركاركنان سازمان مي شود،گامي بزرگ در جهت رسيدن به اهداف سازمان خود بر مي دارند. هدفهوش اخلاقي اين است كه هويت فرد را حفظ مي كند، و نه تنها از هويت فردي بلكه از هويت گروه و هويت اجتماعي حمايت مي كند. هوش اخلاقي به زندگي فرد هدف مي دهد و رفتار مناسب را تقويت مي كند و قادر است پايداري زندگي اجتماعي را درطول زمان فراهم سازد.
از هوش[1] تاکنون تعریف واحدی که مورد توافق همه صاحبنظران باشد؛ بدست نیامده است. هوش چیزی است که ارزیابی و اندازهگیری آن کار سادهای نیست؛ چون انواع متفاوتی دارد. در سال (1983 م) ” هاوارد گاردند[2]” یک طبقهبندی هفتگانه اولیه از هوش ارائه نمود:
- هوش زبانشناختی: یعنی مهارت کار کردن با زبان و کلمات. گاها میبینیم که بعضی قادر به تکلم به چندیت زبان مختلف هستند؛ در حالی که بعضی در یادگیری یک زبان هم درماندهاند.
- هوش منطق و ریاضی: حل مشکلات به طریقی کاملا منطقی.
- هوش موسیقی: قابلیت فکر کردن در قالب نتهای موسیقی و ریتم.
- هوش فضائی: حل مشکلات بصورت بصری در مغز فرد.
- هوش فیزیکی: داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی.
- هوش میان فردی: توانایی شناخت احساسات؛ حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی.
- هوش درون فردی: اطلاع از خودمان؛ احساسات و افکار خودمان.
بنابراین نمیتوان تعریف واحد و مشخصی از هوش ارائه داد که مورد توافق همه صاحبنظران باشد. اما عناصری از هوش وجود دارد که مورد توافق اکثریت قرار گرفته است گیج و برلاینر[3] (1992) عناصر فوق را به سه دسته تقسیم کردهاند:
- توانایی پرداختن به امور انتزاعی: منظور این است که افراد باهوش بیشتر با امور انتزاعی (اندیشهها، نمادها، روابط، مفاهیم، اصول) سر و کار دارند تا امور عینی (ابزار مکانیکی، فعالیتهای حسی).
- توانایی حل کردن مسائل: یعنی توانایی پرداختن به موقعیتهای جدید، نه فقط دادن پاسخهای از قبل آموخته شده به موقعیتهای آشنا.
[1] intelligence
[2]gardner
[3]Gag and Brliner