۲- همیشه و در تمام حالات به یاد محبوب بودن
۳- مقید شدن به اوامر و نواهی و تسلیم کامل بودن
۴- اطاعت و بندگی
۵- باز شدن چشم و گوش ، برای دیدن و شنیدن معایب خود وپذیرفتن انتقادها
۶- بیدار شدن قلب برای فهمیدن و درک وظایف خویش
۷- پذیرفتن واقعیات و صبر و تحمل در برابر سختیها و فشارها
۸- رقابت مثبت و نورانی با افراد متقی درکارهای خیر و خداپسندانه
۹- مودّت و محبت کامل به همه امامان به ویژه امام زمان ( عجل الله تعالی )
۱۰- اقامه نمازها در اول وقت
۱۱- اجتناب ورزیدن از تمام معاصی و نهی شدهها[۲۷]۱ .»
چرا خداوند از راه محبت برقلب وارد شده است ؟
«خداوند ما را ، هم برای خودِما دوست دارد و هم برای خودش . چراکه خداوند ما را آفریده است تا او را بشناسیم .
نشانههای محبت خدا به بنده :
۱- به او توفیق میدهد که از این دنیای غرور ، دست کشیده و به آن وابسته نشود .
۲- ترقی کردن ، و یا اتصال یافتن به عالم نور
۳- مآ نوس شدن با خدا
۴- از غیر خدا ترسیدن و فاصله گرفتن
۵- تمام غم وغصّه و نگرانیهایش یکی میشود .
فعل قلب مقدم بر سایر افعال است به خاطر این که قلب حرم و خانه خداست و تنها محل اتّصال انسان به عالم معناست ، اکراه و اجبارها به آن قدرت نفوذ ندارند و کسی نمیتواند با زور و تهدید ، قلبی را به خود مهربان کند ولی همین قلب ، با محبت آنچنان مأنوس است که از هر کسی محبت ببیند به او علاقمند میشود .
خالقی که میتواند با زور و اجبار ، انسانها را مطیع خود سازد . حتی قلبهای آنان را هم میتواند به طور کامل تسخیر کند ولی چرا از این قدرت استفاده نمیکند ؟
اولاً- محبت و مهربانی تنها شیوه ای است که میتواند تمام انسانها را با هر فرهنگ و اخلاق و از هر محیط و مکانی که باشند به خوبی اداره کند .
ثانیًاً – محبت تنها روش استخراج دفینههای وجودی انسانهاست چون انسان از طریق محبتی که از دیگری مشاهده میکند مطمئن میشود و آرامش کاملی را در روح و روان خود احساس میکند و به خاطر همین واقعیت ، استعدادهای آنها آبیاری شده و جوانه می زند .
ثالثاً – درترکیب یافتن و پیوند خوردنها ، نوعی سنخیّت و هماهنگی لازم است تا این که اعضای یک جامعه بتوانند با هم ترکیب و تاً لیف یافته و زندگی اجتماعی را سامان بخشند ، محبت و علاقههای قلبی ، تنها راهی است که قلبها را به هم نزدیک تر میکند و آنها را برای راه اندازی زندگی مشترک آماده میسازد .
رابعاً- نتیجه ای که محبت به دنبال دارد هرگز از طریق زور و اجبار به دست نمیآید . بنابراین دلیلی بر اعمال زور وجود ندارد .
خامساً- مهم تر از همه آنها این است که پروردگار متعال بدین وسیله ، با روش تربیتی به انسانها گوشزد میکند که جز محبت و مهربانی هیچ راهی را انتخاب ننمایند.
شما انسانهایی که هیچ نوع قدرت واقعی ندارید و هر چیزی را در اختیار دارید همه اعتباری و خیالی است . نباید مهر و محبت را فراموش کرده ، خشونت و عصبانیّت و اعمال زور را جانشین آن قرار دهید[۲۸]۱ .»
مقایسه عرفان وتصّوف
«عرفان یعنی منصرف ساختن ذهن از ماسوی الله و توجه کامل به ذا ت حق برای تابش نور حق به قلب .
تصوّف یعنی سرگرم بودن به آنچه در فرقهها اصل است و توجّه کامل به قلب .
اهل عرفان ، بدعتها و آداب وآیین ساختگی را مانع رسیدن به معرفه الله میدانند . ولی تصوّف علاوه بر برداشته هایی از ادیان ، به بدعتها و آیینهای ساختگی شکل گرفته است . عرفان به وسیله تکامل قلبی انسان را از خود از خود گذر داده و به من ملکوتی میرساند و این من ملکوتی است که شایستگی اشرف مخلوقات را نصیب او میسازد .
عارف ، عرفان را برای عرفان میخواهد ، نه برای شهود و جمال خداوندی ولی صوفی ریاضت صو فیانه را برای دستیابی به شعبده بازی میخواهد ، تا بداند در جیب فلان کس چیست ؟
درد عارف ، درد درونی است یعنی دردی که از نیازهای فطری پیدا میشود ولی درد صوفی به فرقه گرایی و قطب ستایی خلاصه میشود .
عارف به آنجه اورا از خود عبور داده به خدا میرساند و سرگرم میسازد .
صوفی به افراد و گرو ه هایی گفته میشود که اشتباهات و انحرافهایی در عقاید و رفتارشان دارند . عرفان ریشه و پیوند و اتّصال هر قدرتی است که انسانِ در بندِ خاک را به عالم غیب پیوند میدهد .
تصوّف ، انسانی را که ذاتاً آمادگی عروج به ملکوت اعلی را دارد اسیر سنّتها مینماید .
عرفان از طرف پیامبران برای رضای حسن فطری بشر آورده شده و نه تنها مورد مخالف پیشوایان دین قرار نگرفت بلکه به آن سفارش گردید .ولی تصوّف از همان زمان که در دنیای اسلام پیدا شد مورد مخالفت ائمه طاهرین (علیهم السّلام ) قرار گرفت .
در عرفان طالب سلوک ، به همه کارهایش « رنگ و صبغه ای الهی » می زند و هر کاری را به این دلیل که « خدا میخواهد » انجام میدهد ولی در تصوّف تنها بیعت با قلب است وهر کاری که او میخواهد انجام میدهد . عرفان ، تلاش در مسیری است که با وظایف مسلمانی در طریق عبودیّت آغاز شد و تا سرا پرده ملکوت بقا باید با طالب لقاء الله همراهی کند . تصوّف راهی است که مبتلایان به آن دور خود طواف میکنند[۲۹]۱ .»
نگاه غزّالی به عشق
«سوانح به معنی تفکرات است . سوانح از جمله بدیهیترین آثاری اس
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید. |
ت که در جهان اسلام درباره عشق تصنیف شده است .
نویسنده هر چند عارف و صوفی است ولی در حقیقت نمیتوان گفت که عشقی که او در این کتاب از آن سخن گفته است صرفاً عشق آسمانی و الهی است . چه وی خود تصریح میکند که « عشق تعلق به هیچ جانب ندارد … نه به خالق و نه مخلوق . »امّا تردیدی نیست که که غزّالی(در عین حال که از عشق الهی سخن گفته است ) از عشق انسان به انسان نیز غافل نبوده است .
کتاب سوانح غزّالی در باره حقیقت عشق است معانی عشق در این کتاب حاکی از تجربه ای است عمیق و باطنی .