انواع ساختار مالکیت
ساختار مالکیت شرکتها بر اساس میزان کنترل و نفوذ مالکان بر سیاستهای اتخاذی شرکت همچنین میزان نفوذ مالکان و سهامداران بر عملکرد مدیریت به انواع مختلف تقسیم میشود:
2-2-1-1 ساختار مالکیت مستقیم۱
زمانیکه در ترکیب ساختار مالکیت شرکت هیچگونه سهامدار عمده (فردی یا نهادی) وجود نداشته باشد و کنترل شرکت در اختیار و تملک سهامداران جزء (کمتر از ۵ درصد) باشد، در نتیجه سیاستهای شرکت تحت تأثیر و نفوذ گروه خاصی از سهامداران (سهامداران عمده) قرار نداشته و عملکرد شرکت تحت نظارت و کنترل تمامی سهامداران میباشد این نوع ترکیب مالکیت را ساختار مالکیت مستقیم میگویند. در این نوع از ساختار مالکیت سهامداران به میزان مالکیت جزئی خود بر شرکت اعمال نفوذ میکنند و هیچ یک از سهامداران و مالکان شرکت به تنهایی توان اعمال نفوذ بر مدیریت و تصمیمات اتخاذی آنان را ندارد (بابایی زکلیلی و دیگران، ۱۳۸۸).
2-2-1-2 ساختار مالکیت پیچیده (ترکیبی)٢
زمانیکه در ساختار مالکیت شرکت یک یا چند سهامدار عمده (مالک بیش از ۲۰درصد سهام) وجود داشته باشد به طوری که این سهامداران عمده بتوانند بر روی سیاستهای مالی شرکت و تصمیمات مدیریت اعمال نفوذ و تأثیری بااهمیت داشته باشند ساختار مالکیت را ساختار مالکیت پیچیده مینامیم. این نوع ساختار مالکیت ترکیبی از سهامداران جزء و عمده بوده که هر گروه از سهامداران در راستای دستیابی به اهداف مورد نظر سیاستهای شرکت را تحت تأثیر قرار میدهند (لمون و لینز،2003).
2-2-1-2-1 ساختار مالکیت غیر هرمی٣
در این نوع ساختار مالکیت وجود یک یا چند مالک عمده، (مالک بیش از ۲۰ درصد از کل سهام شرکت) در ساختار مالکیت شرکت باعث میشود که اعمال نفوذ مالکیتی سایر سهامداران (سهامداران جزء) اثر ضعیفتری روی سیاستهای شرکت و تصمیمات مدیریت داشته باشد؛ به عبارت دیگر اعمال نفوذ سهامدار عمده بر شرکت، حق رأی سایر مالکان شرکت را بر روی سیاستهای شرکت و تصمیمات مدیریت را کمرنگتر میسازد (چنگ و زو،2012).
2-2-1-2-2 ساختار مالکیت هرمی٤
بنابر هدف اولیه و اساسی شرکتها که حداکثر نمودن منافع سهامداران شرکت و در نهایت افزایش شرکت در بازار مبادلات سرمایه است برخی از شرکتهای بزرگ مبادرت به استفاده از فعالیتهای انحصارطلبانهای٥ میکنند. این نحوه عملکرد به شرکت قدرت انحصار در بازار را میدهد که باعث به وجود آمدن موانعی بر سر راه رقیبان شده و منجر به یکهتازی شرکت انحصاری میشود. شرکتهای انحصاری دارای قدرت لازم برای اعمال فشار بر دولت (با استفاده از مفاهیمی همچون ایجاد اشتغال، خودکفایی و استفاده از منابع داخلی و…) جهت دستیابی به حمایت دولت از تولید انحصاری میباشد. حمایت دولت از طریق اعمال تعرفههای سنگین گمرکی و مالیات بازرگانی زیاد بر روی کالاهای مشابه خارجی انجام میشود که خود این موضوع نیز باعث بالاتر رفتن قدرت انحصاری شرکت میشود. شرکتهای بزرگ دارای قدرت انحصاری در بازار با استفاده از فعالیتهای انحصارطلبانه و در جهت رسیدن به اهداف خود نظیر افزایش منافع و حفظ منافع ناشی از قدرت انحصار و کسب منافع دو طرفه (منافع ناشی از عملکرد شرکت اصلی و منافع حاصل از شرکت فرعی) اقدام به تأسیس شرکت سهامی (عام و یا خاص) کوچک و فرعی مینمایند. سهامدار اصلی این شرکت جدید (شرکت فرعی)، شرکت اصلی و اولیه است؛ به عبارت دیگر شرکتهای بزرگ باهدف منافع در بازار انحصاری، اقدام به ایجاد یک شرکت ثانویه میکنند، سپس با واگذار کردن درصدی از سهام شرکت فرعی به سایر سهامداران، خود به عنوان سهامدار اصلی در ساختار مالکیت شرکت فرعی باقی می مانند و این باعث پدیدار شدن یک ساختار مالکیت هرمی میشود (صالح،2009).
۱ Direct Ownership Structure
٢ Complex Ownership Structure
٣ Non-Pyramid Structure
٤ Pyramid Structure
٥ Rent-Seeking