پایان نامه آسیبشناسی شناختی اختلال اضطراب اجتماعی
آسیبشناسی شناختی یکی از حوزههایی است که اختصاصاً به جنبههای شناختی- رفتاری هراس اجتماعی پرداخته است. اگر چه برخی از نخستین معیارهای هراس اجتماعی بر نبود مهارتهای اجتماعی در افراد مبتلا تأکید داشتند، اخیراً معیارهای شناختی به نقش محوری تحریفهای فکری معین مانند بیکفایتیهای ادراک شده و ترس از ارزیابی منفی در این افراد روی آوردهاند. همچنین الگوی هراس اجتماعی با درهمکرد برخی از این ویژگیها با یکدیگر و مفاهیم برگرفته از پردازش اطلاعات، پیشبینی دقیقتری را فراهم کردهاند (طاهری فر، 1389).
بیشتر تحقیقاتی که به بررسی مکانیسمهای زیربنایی اضطراب اجتماعی پرداختهاند عوامل شناختی متعددی از قبیل ارزیابی، توجه، حافظه و تفسیرهای دارای سوگیری را مطرح نموده اند (کیمبریل، 2008). در خلال بررسیهای مکانیسمهای زیربنایی کلارک و ولز در سال 1995، توجه متمرکز بر خود افزایش یافته را به عنوان اصلیترین عامل نقصهای عملکردی مربوط به اضطراب اجتماعی مطرح کردهاند. افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی هنگام ورود به موقعیتهای هراسناک اجتماعی تمایل دارند که توجه شان را به سمت خود برگردانند. از اینرو توجه متمرکز بر خود باعث ایجاد تداخل در پردازش اطلاعات میگردد (ولز و پاپاجورچی، 1998).
ولز (2007) معتقد است که توجه متمرکز بر خود افزایش یافته، در افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی باعث میشود که آنها بیش از پیش بر علائم جسمانیشان متمرکز شوند و در نتیجه تصویر تحریف شده ای را نسبت به خود، از دید مخاطب بیرونی در ذهنشان تصور کنند. این عوامل رویهم رفته باعث افزایش اضطراب آنها میگردد. کلارک و ولز (1995) توجه متمرکز بر خود در افراد مبتلا به این اختلال را از طریق خودآگاهی از 3 تجربه متمایز مشخص میسازند 1- افکار منفی درباره خود و موقعیت 2- تصاویر ذهنی تحریف شده در این مورد که فرد به نظر دیگران چگونه میرسد 3- واکنشهای جسمانی ناخوشایند مانند ضربان قلب بالا. در واقع زمانی که افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی با موقعیتهای هراسناک اجتماعی روبهرو میشوند، توجه به خود و دسترسی به افکار و احساسات ناخوشایند در آنها افزایش مییابد. این خود آگاهی مفرط باعث نقصهای عملکردی قابل مشاهده در موقعیتهای اجتماعی میشود.
همچنین نظریههای شناختی فرض میکنند که پردازش اطلاعات بهطور جدی در تداوم اختلالهای خلقی و اضطرابی دخالت دارند (هینریچ و هافمن، 2001). بهطور کلی این طور به نظر میرسد که افراد مضطرب به طور انتخابی اطلاعات تهدید کننده را پردازش میکنند. با این وجود، این مسأله هنوز نامشخص باقی مانده است که آیا افراد مضطرب تنها زمانی بهطور انتخابی اطلاعات را پردازش میکنند که محتوای اطلاعات کاملاً با هسته اضطراب آنها جور باشد یا اینکه آنها نسبت به پیامهای دارای بار هیجانی یک سوگیری کلی دارند. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا پردازش انتخابی در تمام مراحل پردازش اطلاعات رخ میدهد یا اینکه افراد مضطرب مستعد سوگیری در مراحل معینی از روند پردازش اطلاعات هستند. علاوه بر این، تمام اختلالهای اضطرابی ممکن است به شیوهای یکسان از این سوگیریها تأثیر پذیرند. مدلهای پردازش اطلاعات متعددی پیشنهاد شده است، در ابتدا این طور مفهوم پردازی میشد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید کننده بیش حساس هستند، که این مسأله پردازش خطر را تسهیل میکند (بک و همکاران، 1985؛ به نقل از هنریچ و هافمن، 2001). بنابراین اینطور فرض میشد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید کننده دچار سوگیری هستند (فرضیه گوش بهزنگی زیاد). پس از آن این بحث مطرح شد که افراد مضطرب مستعد بازداری یا حتی اجتناب کامل از پردازش اطلاعات تهدید کننده هستند، که به «اجتناب شناختی» از محرکهای تهدید کننده میانجامد (فرضیه اجتناب). اخیراً، این فرضهای متناقض در یک مدل دو مرحلهای پردازش اطلاعات با یکدیگر تلفیق شده است. این مدل ابراز میدارد که افراد مضطرب در مرحله اول نسبت به اطلاعات تهدید کننده گوش بهزنگی زیادی دارند، در مرحله بعدی از چنین اطلاعاتی اجتناب میکنند (فرضیه گوش بهزنگی زیاد – اجتناب). علاوه بر این پیشنهاد شده است که سوگیری تنها زمانی رخ میدهد که اطلاعات موجود هسته اختلال اضطرابی را نشانه رفته باشد (فرضیه اختصاصی بودن). همچنین، این مطلب مطرح شده است که افراد مضطرب نقص عملکرد کلی را در زمان پردازش اطلاعات نشان میدهند (هنریچ و هافمن، 2001).
1-2- مدلهای سببشناسی اختلال اضطراب اجتماعی
در این بخش مدلهای شناخته شده در سببشناسی این اختلال معرفی میشود:
1-2-1- مدل کلارک و ولز (1995)
اولین مدل شناختی در مورد اختلال هراس اجتماعی به وسیله کلارک و ولز (1995) ارائه شد. این مدل بهطور اساسی سببشناسی اختلال اضطراب اجتماعی را تبیین نمیکند، بلکه اغلب تبیینی را برای تداوم اجتناب اجتماعی و ناراحتی ناشی از آن فراهم میسازد. بر اساس مدل شناختی کلارک و ولز افراد به سه دسته باور معتقدند. 1- قرار دادن استانداردهای بسیار افراطی برای خود «ضمن سخنرانی حتی یک کلمه هم نباید اشتباه کنم». 2- باورهای مشروط درباره خود «اگر هنگام سخنرانی مکث کنم، دیگران فکر میکنند که من احمقم». 3- باورهای نامشروط درباره خود «من عجیب و غریب و شکست خورده هستم». داشتن چنین باورهایی باعث میشود تا افراد، جهان اجتماعی را خطرناک ادراک کنند و بهطور طبیعی علائم شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری اضطراب را تجربه کنند. داشتن برنامه اضطراب[5] تمرکز و توجه فرد را تغییر میدهد و فرد مضطرب اجتماعی خود را به عنوان شی اجتماعی[6] پردازش میکند. آنها به جای تمرکز بر موقعیت اجتماعی به احساس خود و نحوه برخورد با دیگران توجه میکنند. این تغییر توجه منجر به تبعات منفی میشود. تجربه علائم فیزیولوژیکی و شناختهای منفی درباره خود جهان اجتماعی را تهدید کنندهتر مینمایاند. توجه مفرط به علائم جسمانی، شدت آن علائم را بیشتر میکند. توجه افراطی به خود باعث میشود تا به اطلاعات مبهم در اطراف کمتر توجه شود. از اینرو آنها افرادی با مهارتهای اجتماعی ضعیف به نظر برسند. کلارک و ولز معتقدند که چندین عامل باعث می شود تا افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی نتوانند باورهای خود را به بوته آزمایش بگذارند. عامل اصلی توجه متمرکز بر خود[7] و تمایل به دیدن خود به عنوان شی اجتماعی است. عامل دوم رفتار ایمنی بخش[8] است. گرچه اضطراب اجتماعی با اجتناب از موقعیتهای اجتماعی و عملکردی همراه است، تعداد کمی از این افراد از لحاظ اجتماعی کامل منزوی هستند. آنها با انتخاب بر اساس ضرورت وارد موقعیتهای اجتماعی میشوند، اما از استراتژیها یا رفتارهای ایمنی بخش استفاده میکنند که اغلب اثرات متناقض دارد و بهطور عملی باعث میشود تا احتمال وقوع پیامد منفی رفتار بیشتر شود و عامل مهم دیگر که نه در موقعیتهای اجتماعی بلکه در پیشبینی این موقعیتها و حتی پس از وقوع آن رخ میدهد. این افراد قبل از ورود به موقعیتها، اضطراب انتظاری[9] شدیدی را تجربه می کنند. آنها میزان وقوع پیامدهای منفی را بیش از حد تلقی میکنند، از این رو میزان توجه متمرکز بر خود و رفتارهای ایمنی بخش افزایش مییابد. همچنین آنها دنبال دادههای تأیید کننده برای پیامدهای منفی هستند و توجه انتخابی بر این داده ها دارند. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی هنگام ترک موقعیتهای اجتماعی درگیر ریشهیابی یا کالبد شکافی[10] رفتار اجتماعی میشوند. آنها در ذهن خود به آنچه گفته و انجام دادهاند، گاهی تا ساعتها فکر میکنند. شکستهای اجتماعی به سرعت کد گذاری میشوند و در موقعیتهای بعدی به صورت سوگیرانه فعال میشوند (کلارک و ولز، 1995؛ به نقل از محمدی و همکاران، 1392).
1-2-2- مدل رپی و هیمبرگ (1997)
مدل شناختی– رفتاری اختلال اضطراب اجتماعی که توسط رپی و هیمبرگ (1997) ارائه شده است، فرآیندهای شناختی سوگیرانه را در تداوم این اختلال مهم فرض میکند. این مدل بر این فرض است که پیشبینی موقعیت یا خود موقعیت مفروضههایی را در ذهن افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی فعال میکند. این افراد باور دارند که در موقعیتهای اجتماعی بهطور غیر موجه عمل خواهند کرد، بهطوری که به پیامدهای اجتماعی نامطلوبی منجر میشود. آنها آنچه را که انتظار رخ دادن آن را دارند، در ذهن خود مرور میکنند، حوادث منفی گذشته را به خاطر میآورند و خودشان را در موقعیتهای قبلی تصور میکنند و انتظار عملکرد ضعیف را از خودشان دارند. آنها تلاش میکنند تا این خطرات را با برگرداندن توجه خود به سمت خودشان و به سمت اطلاعات تهدیدآمیز دریافت شده از محیط مدیریت کنند. در موقعیتهای اجتماعی نیز استانداردهایی را برای خود قرار میدهند، چون بر این باورند که اطرافیان آنها را مورد ارزیابی قرار میدهند و ادراک خود را از عملکرد خودشان برخلاف استاندارهای مدون خود ارزیابی میکنند. زمانی که آنها فکر میکنند به آن حد مطلوب نرسیدهاند، احتمال ارزیابی منفی افزایش مییابد و اضطراب آنها زیاد میشود. برانگیختگی جسمانی منجر به علائم عینی از قبیل سرخ شدن، تنش عضلانی و لرزش میگردد. آنها این علائم را بیش برآورد کردهاند و معتقدند که دیگران به صورت منفی به این علائم واکنش نشان میدهند. تمرکز بر روی علائم فیزیولوژیک و اعتقاد به پیامدهای منفی منجر به افت عملکرد اجتماعی میشود. بعد از واقعه نیز آنها تفسیرهای منفی از موقعیت میکنند، تفسیرهایی که تصویر خود منفی و انتظارات ضعیف عملکردشان را در آینده تقویت میکند. مدل رپی و هیمبرگ بر این فرض استوار است که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی اهمیت بسیار بالایی بر تأثیر بر دیگران قائلند، از اینرو چنین دیدگاهی باعث میشود تا آنها دیگران را بیش از حد نقاد در نظر بگیرند. وقتی این افراد موقعیتهای اجتماعی را پیشبینی میکنند یا وقتی در چنین موقعیتهایی قرار میگیرند، تصویر ذهنی از این میسازند که توسط دیگران مورد نظاره قرار گرفتهاند. تمامی این عوامل روی هم رفته منجر به تشدید اضطراب اجتماعی میگردد و باعث افت کارکرد فرد در موقعیتهای اجتماعی و عملکردی میشود (رپی و هیمبرگ،1997).
1-2-3- مدل بارلو و هافمن (2002)
طبق این مدل انسانها از لحاظ تکاملی به خشم و انتقاد و سایر شاخصهای طرد اجتماعی حساس هستند. از اینرو اغلب انسانها زمانی ترس را تجربه میکنند، ولی تعداد کمی از آنها مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی میشوند. شکلگیری اختلال اضطراب اجتماعی مستلزم آمادگی بیولوژیکی و روان شناختی برای ادراک اضطراب است. بر اساس این مدل استعداد ژنتیکی برای اضطراب اجتماعی اختصاصی نیست، بلکه اغلب مرتبط با متغیرهای سرشتی خاص مثل خجالت است که ارتباط زیادی با اضطراب اجتماعی دارند. از دیگر عوامل پیشایند ممکن برای ابتلا به اضطراب اجتماعی میتوان از بازداری رفتاری نام برد که در پژوهشهای زیادی تأکید شده است. مدل هافمن و بارلو فرض میکند که حوادث به نسبت جزیی زندگی مثل تعاملهای اجتماعی یا عملکردی منجر به اضطراب میشوند. به ویژه اگر هشداری با این وقایع پیوند یابد. سپس این عوامل زمینه را برای این که هشدارهای درست یا اشتباه شکل بگیرند، آماده میکنند. فرض آنها بر این است که هشدارهای صحیح اغلب به سمت زیرگونه نافراگیر (خاص، موقعیتی) اختلال اضطراب اجتماعی پیش میرود. هافمن و بارلو معتقدند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نافراگیر مثل افراد مبتلا به فوبی خاص واکنشهای ترس بیشتری را تجربه میکنند. در حالیکه افراد در زیرگونه فراگیر پاسخهای اضطراب بیشتری را بروز میدهند و ممکن است که همراه با احساسهای خجالت و شرم باشد. از اینرو طبق مدل هافمن و بارلو زیرگونه فراگیر بدون هشدار رخ میدهد یا از این طریق هشدارهای اشتباهی مربوط با موقعیتهای مرتبط با ارزیابی اجتماعی برانگیخته میشود. علاوه بر موارد ذکر شده مهارتهای اجتماعی ضعیف و نقش فرآیندهای شناختی مثل توجه متمرکز بر خود اهمیت دارد که اغلب در تداوم اختلال مؤثر است (هافمن و بارلو، 2002؛ به نقل از محمدی و همکاان، 1392).
1-2-4- مدل رپی و اسپنس (2004)
مدل رپی و اسپنس، فرض میکند که ترکیبی از عوامل ژنتیکی اختصاصی و مشترک به صورت هیجان مداری عمومی (عاطفه منفی یا نوروتیسم) ابراز میشوند. در این مدل، اضطراب اجتماعی در یک پیوستار بررسی میشود. اختلال اضطراب اجتماعی در انتهای پیوستار قرار میگیرد. از موضع رپی و اسپنس عوامل ژنتیکی به صورت کلی در دیگر اختلالات هیجانی نیز نقش دارند. ولی این احتمال نیز وجود دارد که سهمی از واریانس به مسایل اجتماعی و محیطی مربوط باشد. علاوه بر این، عاطفه منفی پایین (برونگرایی و جامعهپذیری پایین) به عنوان ویژگی اختلال اضطراب اجتماعی میباشد و آن را از سایر اختلالهای اضطرابی جدا میکند. رپی و اسپنس معتقدند که برای اغلب افراد دو یا چند عامل بهصورت مشترک و در سوق دادن فرد به سمت اضطراب اجتماعی نقش دارند. این عوامل به صورت تنظیمگر[11] عمل میکند. تنظیم کننده به درجهای از اضطراب اجتماعی در فرد اشاره دارد که تا حدودی ثابت و پایدار است. عوامل بسیاری بهویژه، عوامل محیطی باعث نوسان در فرد در طول پیوستار می شود. اما هر حرکت در این پیوستار به آسانی رخ نمیدهد این اندازه از ثبات به این معنا نیست که تنظیم گر ثابت و غیر قابل تغییر است. قدرت عوامل محیطی که گاهی خود را در تغییرات پایدار در نوع بروز اختلال اضطراب اجتماعی (در باورها، سوگیریها، سبکهای رفتاری و حتی نورولوژی) بسته به زمان وقوع (دورههای خاص آسیبپذیری)، میزان اثر (شدت آن عامل و معنای آن برای فرد) و مزمن بودن آن (طول دوره) خود را نشان میدهد. رپی و اسپنس معتقدند که هرگونه تغییرات در نحوه بروز اختلال اضطراب اجتماعی که به علت عوامل محیطی رخ میدهد، کم و موقتی است. به عبارت دیگر، وقتی عوامل محیطی متوقف میشود، تمایل به برگشت به سمت تنظیم کننده رخ میدهد. تأثیر عواملی چون تعاملات والد/کودک نیز در اختلال اضطراب اجتماعی قابل توجه است. حمایت افراطی والدین، الگوگیری فرزندان از آنها بهطور معنیداری در افراد تأثیر میگذارد. چنین تعاملاتی همچنین از طریق ایجاد باورهایی مثل (دیگران منتقدند، من مهارت ندارم)، بر تداوم مسأله کمک میکنند. رپی و اسپنس معتقدند که تعامل والد/کودک به صورت فرآیند چرخشی رخ میدهد که در آن شرکت به نوبه خود بر نحوه رفتار والد یا فرزند تأثیر میگذارد و در مواقعی که این چرخه بهصورت معیوب شکل میگیرد، به تشدید مشکل میانجامد. با بزرگتر شدن کودکان تأثیر همسالان نیز بر رفتارهای آنها بیشتر میشود. کودکان هیجانی و کنارهگیر به احتمال بیشتری طرد شده اند و نادیده گرفته میشوند. یا مورد آزار و اذیت همسالان خود قرار میگیرند. این عوامل نیز تأثیر اندکی تنظیم کننده دارند، اما زمانی که اختلال اضطراب اجتماعی شکل میگیرد، این عوامل واریانس زیادی را تبیین میکند. تجربههای منفی زندگی و تجربههای یادگیری خاص نیز موقعیت فرد را در پیوستار تحت تأثیر قرار میدهد. رپی و اسپنس در اشاره به نقش رفتارهای اجتماعی، اختلال در عملکرد اجتماعی را که به دلیل اضطراب رخ میدهد، از مهارتهای اجتماعی ضعیف است که به دلیل کمبود توانایی اجتماعی (نقص دانش یا نقص در درونی کردن دانش و عمل به آن) از هم متمایز میکنند. طبق این مدل، کمبود توانایی اجتماعی نقش علی کمتری در اختلال اضطراب اجتماعی دارد. اما از آنجاییکه مهارت اجتماعی یک عامل درونی است، بر روی محیط تأثیر خواهد گذاشت و در بلند مدت اضطراب اجتماعی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این مدل همچنین به نقش عوامل فرهنگی در اضطراب اجتماعی تأکید کرده است، معیارها و هنجارهای فرهنگی در بروز اضطراب اجتماعی نقش ویژهای دارند. به عبارت دیگر، پیوستار زیربنایی اضطراب اجتماعی در فرهنگها به نسبت ثابت است. در فرهنگهای مختلف اهمیت رفتار اجتماعی، نقش جنسیت و تعریف مشکل متفاوت است. طبق این مدل، تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی با اختلال شخصیت اجتنابی (اضطرابی) بستگی به این دارد که فرد در چه جایگاهی از این پیوستار قرار بگیرد و اختلال چه میزانی از ناراحتی، تداخل و آسیب را در زندگی فرد ایجاد میکند. مشخص است که مداخله در زندگی تحت تأثیر شدت اختلال، سن، جنسیت و اهداف زندگی و فرهنگ قرار دارد (رپی و اسپنس، 2004).
1-2-5- مدل جامع و خاص اختلال هراس اجتماعی؛ هافمن(2007)
در جریان پیشرفت و تکامل مدلهای درمانی برای اختلال هراس اجتماعی، میتوان به مدل هافمن (2007)، بهعنوان یک مدل جامع و خاص اختلال هراس اجتماعی اشاره کرد. مطابق با این مدل، افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی در موقعیتهای اجتماعی به دلیل انتظارات و اهداف بالایی که ادراک میکنند، نگران هستند، آنها تمایل دارند که تأثیر خاصی را روی دیگران بگذارند، ولی نسبت به توانایی خود در انجام این کار تردید دارند، در هنگام حضور در موقعیتهای اجتماعی، آنها نمیتوانند اهداف مشخصی را تعیین و راهبردهای معین و کارآمدی را برای دستیابی به این اهداف انتخاب و به کار گیرند. در نتیجه این شرایط، نگرانی اجتماعی و توجه متمرکز بر خود افزایش مییابد که این نیز به نوبه خود فرآیندهای شناختی دیگری را به راه میاندازد. بهطور خاص، افراد مبتلا به هراس اجتماعی، نسبت به یک موقعیت اجتماعی احتمال پیامدهای منفی و هزینههای اجتماعی متعاقب آن را به شکلی مبالغهآمیز و بیش از اندازه برآورد میکنند (هافمن،2007). این شرایط هماهنگ با مدل کلارک و ولز(1995) است که فرض میکنند، افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی معتقدند که همواره در خطر رفتار کردن به شیوهای غیر قابل قبول و نابجا هستند که منجر به پیامدهای فاجعهآمیزی خواهد شد. علاوه بر این، مدل هافمن (2007) از اختلال هراس اجتماعی نشان میدهد که افراد مبتلا به این اختلال اینطور باور دارند که کنترل کمی نسبت به پاسخ اضطرابی در موقعیتهای اجتماعی دارند که منجر به شکلدهی و حفظ دیدگاهی منفی از خودشان در این موقعیتها میشود. از سوی دیگر افراد مبتلا به هراس اجتماعی در انجام تکالیف اجتماعی، مهارتهای خود را ضعیف و ناکارآمد میپندارند. در نتیجه این تغییر توجه و ادراک راهبردهای مقابلهای ضعیف در موقعیتهای چالشانگیز اجتماعی، افرد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی به خطاهای اجتماعی توجه و آنها را پیشبینی و فاجعهآمیز درک میکنند. در مواجهه با این تهدیدهای اجتماعی، احتمال به کارگیری راهبردهای مقابلهای ناسازگارانه مانند رفتارهای ایمنی بخش و اجتناب افزایش مییابد که با نشخوارگری فکری پسرویدادی همراه خواهد بود. در نتیجه به کارگیری این راهبردها و نشخوارگریها این چرخه خود را تغذیه و تقویت میکند که در نهایت منجر به حفظ و وخامت بیشتر این شرایط و مشکل میشود. بهطور کلی، هنگام مواجهه با موقعیتهای چالشانگیز، افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی بهطور متناوب توجه خود را به سمت ابعاد منفی خودشان و عملکرد اجتماعیشان تغییر میدهند. متناسب با موقعیت و بیمار، این فرآیند منجر به برآورد بیش از اندازهی پیامدهای منفی یک برخورد اجتماعی، ادراک کنترل هیجانی پایین، خود ادراکی منفی به عنوان یک موجود اجتماعی، و یا ادراک مهارتهای اجتماعی ضعیف میشود (هافمن، 2007).
در راستای آنچه مطرح شد، مدل هافمن (2007) مدل جامعی است که علاوه بر مطرح کردن مؤلفه های مشابه با مدل پیشین، از جمله «توجه فزایندهی متمرکز بر خود»، «پیامدها و احتمالات ادراک شدهی سطح بالا» «رفتارهای ایمنی بخش و یا اجتنابی» مؤلفههای جدیدی همچون «خود ادراکی منفی»، «معیارهای اجتماعی ادراک شده سطح بالا و اهداف اجتماعی که به طور ناقصی تعریف شده اند»، «کنترل هیجانی ادراک شده پایین»، « مهارتهای اجتماعی که ناکافی ادراک شده اند» و «نشخوارگری فکری پس رویدادی» را مطرح کرده و همچنین علاوه بر تکنیکهای خاص «مواجهه با خود»[12] مانند ویدئو فیدبک نیز استفاده میکند، لذا هافمن راهنمای درمان شناختی- رفتاری جدید خود را «درمان ارزیابی مجدد خود اجتماعی»[13] (SSRT) معرفی میکند، زیرا معتقد است بسیاری از تکنیکهای درمانی به شکلی خاص برای اصلاح ادراک مراجع از خود در موقعیتهای اجتماعی طراحی میشود (هافمن، 2007).
1-2-6- مدل کیمبرل[14] برای اختلال اضطراب اجتماعی تعمیم یافته (2008)
مدل کیمبرل مبتنی بر نظریه حساسیت به تقویت[15] (RST) طراحی شده است. این نظریه مبتنی بر بیولوژی شخصیت است که سه زیر سیستم عمده در مغز را زیربنای تفاوتهای فردی در افراد میداند. این سیستمهای مغزی عبارت از سیستم جنگ – گریز – توقف[16] (FFFS) سیستم فعالسازی رفتاری[17] یا BAS و سیستم بازداری رفتاری[18] یا BIS است. نظریهپردازان این حوزه ساختارهای مغزی متفاوتی را در هر یک از این سه سیستم دخیل میدانند و جایگاههای متفاوتی را در آسیبشناسی اختلالهای هیجانی در این سه سیستم فرض میکنند. مدل کیمبریل بر این فرض است که هم علل نزدیک[19] و هم علل دور[20] باعث اختلال اضطراب فراگیر میشوند. علل دور شامل عوامل تاریخی است که به حساسیت بالای FFFS و BIS منجر میشود (برای مثال، ژنها و تجربیات گذشته)، در حالیکه علل نزدیک عواملی هستند که به طور مستقیم منجر به اضطراب و اجتناب اجتماعی میشود (برای مثال موقعیتهای فعلی، سطح فعلی حساسیت BIS و FFFS). مدل فعلی بر این فرض است که تمامی این عوامل به سبک متقابل و پیچیدهای باهم تعامل دارند. و منجر به ایجاد و تداوم اخنلال اضطراب اجتماعی فراگیر میشوند. کیمبرل عوامل ژنتیکی، سرشت، تجربههای اجتماعی حساسیتزا و خوگیریزا، تجربههای استرسزا و حساسیت پایین BAS را جزء عوامل دور برای شکلگیری و تداوم این زیرگونه از اختلال اضطراب اجتماعی معرفی میکند. علل نزدیکی که وی برای اجتناب و اضطراب اجتماعی معرفی می کند، عبارت از متغیرهای موقعیتی، تفاوت افراد در حساسیت FFFS و BIS و پردازش اطلاعات، استرسورها و عوامل نگهدارنده، شامل پردازش سوگیرانه اطلاعات، رفتارهای اجتنابی و عملکرد ضعیف در موقعیتهای اجتماعی میباشد (کیمبرل، 2008؛ به نقل از محمدی و همکاران، 1392).
1-2-7- مدل شناختی اختلال اضطراب اجتماعی کلارک و بک (2010)
در این مدل سه ویژگی منحصر بهفرد اختلال اضطراب اجتماعی مد نظر قرار میگیرند. اولین ویژگی، احساس شرمندگی و خجالت است که اغلب هیجان منفی غالب بوده و عمدتاً از رویارویی اجتماعی ناشی میشود تا صرفاً اضطراب. دوم، اضطراب شدید در موقعیتهای اجتماعی است که رفتارهای بازداری خودکار[21] را با هدف پنهان سازی اضطراب فراخوانی میکند. همین امر منجر به بروز اختلال در عملکرد اجتماعی و فاجعهای میشود که فرد مبتلا از وقوع آن هراسان است یعنی ارزیابی منفی دیگران. برعکس اختلال هراس که در آن احتمال وقوع مکرر فاجعه مورد انتظار (حمله قلبی) غیر محتمل است. در اضطراب اجتماعی اغلب به دلیل اثرات مخرب اضطراب، این اتفاق پیش میآید. ویژگی سوم، آن است که خود اضطراب، به تهدید ثانویه تبدیل میشود زیرا افراد مبتلا باور دارند که برای اجتناب از ارزیابی منفی دیگران میبایست اضطرابشان را پنهان کنند. در مدل کلارک و بک (2010)، اختلال اضطراب اجتماعی شامل سه مرحله انتظاری[22]، مواجهه واقعی[23] با موقعیت اجتماعی و پردازش پس از واقعه[24] است.
مرحله انتظاری: مرحله انتظاری ممکن است به واسطه مجموعهای از نشانهها و سرنخهای اطلاعاتی یا بافتاری برانگیخته و راهاندازی شود (مثلاً شنیدن اینکه باید تکلیفی اجتماعی متعاقباً انجام پذیرد)، مرور برنامههای کاری آتی فرد، یا رفتن به مکانی که یادآور یک رخداد اجتماعی در آینده است (مثل قدم زدن در راهروی سالن اجتماعات). مدت مرحله انتظاری ممکن است از چند دقیقه تا روزها و هفتهها به طول انجامد. به نظر میرسد هر قدر رخداد اجتماعی ترسآور نزدیکتر باشد، اضطراب بیشتری را در پی خواهد داشت. بهعلاوه، هر اندازه اضطراب انتظاری بیشتر باشد. احتمال اجتناب افزایش مییابد زیرا اجتناب، مؤثرترین راهکار برای کاهش اضطراب انتظاری است. در نتیجه فرد هنگام پیشبینی رخداد اجتماعی، علیرغم تبعات ناخوشایند، تمایل شدید به اجتناب را تجربه میکند. البته اجتناب همیشه امکان پذیر نیست لذا تداوم اضطراب در این مرحله به معنای آن است که فرد با وجود اضطراب بالا، باید وارد مرحله بعدی شود. در این مدل، مرحله انتظاری شامل فرآیندهای مفصل و مجدانه است زیرا فرد عمداً درباره نحوه رویارویی با رخداد اجتماعی میاندیشد. سپس طرحوارهای خود اجتماعی از پیش موجود (که شامل باورهای بیکفایتی اجتماعی ادراک شده، ماهیت ناخوشایند اضطراب، قضاوت تخیلی منفی دیگران و ناتوانی در برآوردن معیارهای عملکرد اجتماعی مورد انتظار است) در فرد فعال میشود. این طرحوارههای منفی خود اجتماعی تمایل دارند که بر تفکر فرد در خصوص رخداد اجتماعی قریب الوقوع مسلط شوند. تفکر فرد به صورت گزینشی بر جنبههای تهدید کننده محتمل موقعیت متمرکز می شود. احتمال پذیرفته شدن توسط دیگران و عملکرد اجتماعی مثبت به کل رد میشود و فرد، خود را آسیبپذیر و ناتوان از برآوردن انتظارات موقعیت و تکلیف پیش رو میبیند. خاطرات موقعیتهای اجتماعی قبلی خصوصاً موارد مشابه رخداد آتی که شامل اضطراب شدید و شرمندگی است که از حافظه بازیابی و منجر به انتظار تهدید و آسیبپذیری شخصی نسبت به رخداد اجتماعی پیش رو میشود. در این شرایط همزمان با افزایش دل مشغولی با تهدید و خطر پیش روی، یک فرآیند نگرانی آغاز میشود . هر اندازه فرد مبتلا، بیشتر به این فرآیند نشخوار اضطرابی میچسبد شدت پیامدهای منفی افزایش می یابد (کلارک و بک، 2010، به نقل از رضایی، 1389).
مرحله مواجهه موقعیتی: هنگام قرار گرفتن در موقعیتهای اضطرابزای گریزناپذیر، فرآیندهای شناختی خودکار و مجدانه فعال میشوند. فرآیند شناختی اصلی، فعال شدن خودکار طرحوارههای اجتماعی ناسازگار (با موضوع تهدید و آسیبپذیری) است که منجر به سوگیری توجهی نسبت به تهدید، تمرکز افراطی بر نشانههای بیرونی اضطراب و رفتارهای بازداری شده خودکار، ارزیابی منفی ثانویه و استفاده غیر مؤثر از رفتارهای ایمنی را در پی دارد. طرحوارههای مشخصه اضطراب اجتماعی، مختص موقعیتهای اجتماعی بوده و در سایر موقعیتها بروز نمیکنند. این خوشه از طرحواره عبارتند از باورهای هستهای و بدکار درباره خود (مثل«من خسته کنندهام»، «من با سایرین فرق دارم»، «من آدم دوست داشتنی نیستم»)، مفروضات شرطی غلط («اگر دیگران مرا بشناسند، از من خوششان نخواهد آمد»، «اگر سرخ شوم، مردم میفهمند که مضطربم و فکر میکنند مشکلی دارم») و قوانین سفت و سخت برای عملکرد اجتماعی (مثل اینکه «نباید هیچ نشانهای از اضطراب یا ضعف در من ظاهر شود»، «باید با بذلهگویی و شوخطبعی، کنترل را حفظ کنم»). فعال شدن خودکار طرحوارههای اجتماعی ناسازگار، پیامدهایی به همراه دارد. اولین پیامد، تغییر خودکار توجهی در پردازش نشانههای درونی و بیرونی تهدید اجتماعی است. بازخورد بیرون در قالب نشانههای کلامی و غیر کلامی دیگران ممکن است علامتی از ارزیابی منفی احتمالی تعبیر و تفسیر شود در حالی که به شواهد و نشانههای دیگر از جمله تأیید یا پذیرش ملایم بیتوجهی شده یا بیاهمیت قلمداد گردد. بهعلاوه به اطلاعات درونی مثل علائم اضطرابی یا انتقاد مستقیم از عملکرد اجتماعی فرد رجحان توجهی داده میشود زیرا با طرحوارههای خویشتن اجتماعی ناسازگار فرد و بازنمایی ذهنی منفی او درباره برداشت مردم از فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی هماهنگ است (کلارک و بک، 2010).
پیامد دیگر فعال شدن طرحوارههای ناسازگار، تمرکز افراطی توجه بر خود طی تعامل اجتماعی است. فرد مبتلا، گوش بهزنگ شده و به حالت درونی خود خصوصاً علائم جسمانی، هیجانی و رفتاری که ممکن است نشانه اضطراب یا از دست دادن کنترل تلقی شود توجه زیادی اختصاص میدهد. دادههای درونی، بازنمایی ذهنی منفی فرد را درباره نحوه ادراک سایرین از وی تقویت میکند. از آنجایی که عمده منابع توجهی صرف پایش خود میشود، برای پردازش اطلاعات بیرونی در موقعیت اجتماعی توجه ناچیزی اختصاص مییابد. در نتیجه، فرد نمیتواند اطلاعاتی را که با طرحوارههای تهدیدآمیز و ناسازگار خود مخالف است پردازش کند. بهعلاوه، خودپایی افراطی منجر به نوعی استدلال هیجانی میشود چنانکه گویی دیگران میباید همان چیزی را ببیند که فرد احساس میکند. وقوع رفتارهای بازداری غیر ارادی یکی دیگر از پیامدهای فعال شدن طرحوارههای خویشتن اجتماعی منفی است. مشخصه افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی در روابط بین فردی، وضعیت اندامی خشک و غیر منعطف، تظاهرات چهرهای درهم پیچیده و اغلب کلام ناشمرده و گنگ مثل لکنت، من و من کردن، ناتوانی در یافتن واژههای مناسب و گرفتگی زبان است. افراد مبتلا بر این باورند که این بازداریهای رفتاری نه تنها توسط دیگران دیده میشود بلکه احتمالاً توسط آنها به صورت منفی تعبیر و تفسیر میشود. گرایش به بازداری در اختلال اضطراب اجتماعی منجر به تصور از دست دادن کنترل، آسیبپذیری شخصی و باور بیعرضگی میشود. پیامد چهارم فعال شدن احساس تهدید ناشی از طرحوارههای اجتماعی، جستجوی رفتارهای ایمنی یا پنهان سازی با هدف کاهش و پیشگیری از ارزیابی منفی است. هر چند جستجوی ایمنی در مقایسه با بازداری غیر ارادی، اثر منفی کمتری بر اضطراب دارد، نباید از تأثیر آن غافل بود. رفتارهای ایمنی ممکن است آشکار (مانند اجتناب از تماس چشمی، انقباض عضلات بازو و پا برای کنترل لرزش) یا به صورت فرآیندهای روانی (مثل از بر کردن مطالب جلسه، ارائه پاسخ کوتاه در مکالمه) باشد. لیکن این راهبردهای از عهده برآیی میتوانند به صورت متناقض، بر شدت نشانگانی که فرد از بروز آنها میترسد بیفزاید و عملاً خطر ارزیابی منفی دیگران را در پی داشته باشد.
مرحله پردازش پس از واقعه: این اصطلاح، فرآیندی شناختی است شامل یادآوری دقیق و ارزیابی مجدد عملکرد فرد متعاقب تجربه یک موقعیت اجتماعی، پردازش پس از واقعه نقش مهمی در تداوم و نگهداری اضطراب اجتماعی دارد. در این فرآیند، فرد به صورت سودار، هماهنگ با طرحوارههای خود درباره تهدید اجتماعی و بیعرضگی عمل میکند. اغلب پردازش نشخواری (اندیشناکی) اتفاق میافتد طوری که هر قدر فرد بیشتر درباره عملکرد خود میاندیشد، پیامدها به دلیل توجه انتخابی و میدان دادن به عدم تأیید و شکست احتمالی، بدتر میشود. این شرایط بر اضطراب انتظاری فرد و میل به گریز از تعاملات اجتماعی آتی او میافزاید (کلارک و بک، 2010، به نقل از رضایی، 1389).
[1]- Hyper Vigilance Hypothesis
[2]- Avoidance Hypothesis
[3]- Hyper Vigilance-Avoidance Hypothesis
[4]- Specificity Hypothesis
[5]-Anxiety program
[6]- social object
[7]- Self-focused
[8]- safety behavior
[9]-Anticipatory
[10]-postmortem
[11]- Set-Point
[12]-Exposure to self
[13]-Social Self – Reappraisal Therapy
[14]-Kimberl
[15]- Reinforc ement sensitivity theory
[16]- Fight Flight Freeze System
[17]- Behavioral Approach System
[18]- Behavioral Inhibition System
[19]-Proximal
[20]-Distal
[21]-Automatic inhibitory behaviors
[22]-Anticipatory phase
[23]-Actual exposure
[24]-Postevent processing